شرایط تحصیل خارج از کشور

ادامه تحصیل در اروپا، مهاجرت به اروپا،اقامت اروپا،شرایط زندگی در اروپا،هزینه های زندگی در اروپا،جاذبه های گردشگری کشورهای اروپا،تور اروپا،هزینه های تحصیل در دانشگاههای اروپا،بهترین دانشگاههای اروپا

شرایط تحصیل خارج از کشور

ادامه تحصیل در اروپا، مهاجرت به اروپا،اقامت اروپا،شرایط زندگی در اروپا،هزینه های زندگی در اروپا،جاذبه های گردشگری کشورهای اروپا،تور اروپا،هزینه های تحصیل در دانشگاههای اروپا،بهترین دانشگاههای اروپا

داستان کتاب مردی در تبعید ابدی

نتیجه تصویری برای داستان کتاب مردی در تبعید ابدی


مردی در تبعید ابدی روایت زندگى بزرگمردى است که چون دیگر ستارگان پرفروغ راه دانش، نه تنها توسط مردمان هم عصرش فهمیده نشد بلکه رنج ها کشید از بهر شناساندن پایه هاى دین، اندیشیدن بى بدعت و تفکر نقادانه و آزاد. اما با او همان کردند که حلاج را…


داستان کتاب مردی در تبعید ابدی

محمد صدراى شیرازى، پسر یکى از با نفوذترین مردان شیراز بود؛ ابراهیم صدر شیرازى که از مقربان دربار صفوى بود.


ابراهیم تمام امکانات را براى تک فرزند دیر از راه رسیده‌ى خود فراهم نمود اما، ترس مشفقانه و وظایف پدرانه اش همیشه او را بر آن مى داشت تا به حکم عقل از بروز اندیشه هاى خوفناک او در چنان زمانه ى با شکوهى که دین چلچراغِ کاخ شاهان صفوى به حساب مى آمد، جلوگیرى کند.


“-فلسفه خوانده است؟”

“-فلسفه و همه چیز؛ اما بدبختانه بیش از همه چیز، فلسفه خوانده است. پسرم، اسیر فلسفه است قره خان. و از این مى ترسم؛ چون به شیوه ى مرسوم نمى بیند و به مطابعت از فقهاى زمان قضاوت نمى کند.”



ابراهیم به گفتگو با محمدِ نوجوان مى پرداخت، او را از خطرِ ابرازِ چنین اندیشه هایى برحذر مى داشت، اما محمد خود را مردِ راهِ حقیقت مى دانست و از عاقبت کار بیمى به دل راه نمى داد.


اندکى پس از بر تخت نشستنِ شاه عباس که کم و بیش هم سن و سال محمد صدراى شیرازى بود، قزوین و سپس اصفهان پایتخت شد و جمع کثیرى از بزرگان و اعاظم بر گرد شاه جمع گشتند، در چنین شرایطى محمد صدرا توانست در محضر اساتید بزرگى چون شیخ بهایى، میرفندرسکى و میرداماد تلمذ کرد. این سه بزرگوار با به جان خریدن تمام سختى ها از وجودِ پر ارزش دردانه ى عالم تشیع، ملاصدراى شیرازى پاسدارى کردند.


ملاصدرا با ارائه ى اندیشه هاى نو در باب “حرکت جوهرى”، “تقدم وجود بر ماهیت”، و بسیار اندیشه هاى نابِ بى تکرار که از درکِ مردمان و حتى بزرگان زمانه ى خود خارج بود، دانش عالم تشیع را زیر و رو کرد. اما چنین است حالِ مردانِ دانشمند زمان که به واسطه ى جو سیاسى موجود یا کوته نظرىِ مردمان زمانشان، درک نمى شوند و رنجِ فهمیده نشدن و تبعید بر دردهاى بیشمارشان افزوده مى شود.


نادر ابراهیمى در کتاب مردی در تبعید، با همان نثرِ آهنگین و جذابش که هر جمله را چون زر باارزش مى کند، به روایت زندگى پر مشقت ملاصدراى شیرازى، صدرالمتالهین، پرداخته است. این آمیخته ى داستان و واقعیت، شاهکارِ نادر ابراهیمى است به پیشگاهِ بزرگمردى که اندیشه هایش در هیچ عصرى آنگونه که بایسته و شایسته ى مقام عالىِ او بود شناخته نشد.

نتیجه تصویری برای داستان کتاب مردی در تبعید ابدی


قسمت هایی از متن کتاب مردی در تبعید ابدی
“عشق به دیگرى”، ضرورتى ست که از حادثه بر مى خیزد نه از اراده به انتخاب، و همین، کار را مشکل مى کند. در به در که نمى توان به دنبال محبوب خاکى گشت. در هر خانه را که نمى توان کوبید و پرسید: “آیا یار من، اینجا منزل نکرده است؟” سرِ هر گذر، همچو اوباش، نمى توان اِستاد و در انتظار عبور یار، زمان را کُشت… و همین هاست که کار را مشکل مى کند.

فرزندان، حق است که اولیا خود را، تا دم واپسین، روى دیدگانِ خود نگه دارند و آنچه مى کنند جز در جهت رضاى ایشان نباشد؛ اما این بدان معنا نیست که هر فرزندى، وقف کامل اولیا خود است، و حق برداشتن هیچ سهمى را براى خویش ندارد. خداوند، آن کس را که در راهِ هدفى معتبر کشته مى شود، شهید مى داند؛ اما آن کس را که در راه نگهدارى از اولیا خود، تمام زندگى خویش را تبله مى کند، شهید نمى نامد.

از دید پدران، گویى تمام معایب از مادر به فرزند مى رسد، همه ى محاسن از پدر.

اینکه بندگانِ خوبِ خدا را، هم در بتخانه مى توان یافت، هم در مسجد، سخنى ست بسیار کهنه مه از زمان نخستین پیامبران خدا بر انسان مسلم شده است.

تقلید، در صورتى تقلید است که مقلّد، انسانى بالنسبه فرهیخته و صاحب راى باشد. مُقلد باید که خود قدرت تشخیصِ نیک از بد، درست از نادرست، راه از بیراه را داشته باشد؛ اما گرفتار شک میان این و آن باشد. مقلد، براى آن تقلید نمى کند که بارِ مسئولیت ها را از گرده ى خود بردارد و بر دوش اهل فضل بگذارد. مقلدِ مغلوب، تقلید را هم بى قدر مى کند.

ایمان، توان مرگ را پسِ پشتِ همه چیز افکنده بود. توکل، با مرگ همانگونه بازى مى کند که طفلى با فرفره یى.

اعتقاد هم مثل عشق، دردسرها دارد. شاید که جنس عشق و اعتقاد یکى باشد.